هم سلولی...
مرا به خدا ببخش این من...گاه به قلم نیش میزند...گاه حواسش را به هواس ملایم..ناملایم ..میکند ادمیست دیگر ...تا به سر عقل اید تا دلیل خدا را برای خلقتش درک کند زمان می برد من گناه میکنم...هنوز مثل چوب خلمی ...زود میشکنم صادقانه بگویم خدا می بیند...می گذرد...اما کاش کمی اخم کند..که من بیدار شوم...خواب خرگوشیه من طولانی تر از یک روز نشود دوزخم قابل نیست به تحمل..این یک بدن کجا طاقت این همه اخم خدا را دار/
نظرات شما عزیزان:
❥.FAR.❤.HAN.❥ + چهار شنبه 2 مرداد 1394
/ 11:33 /